۱۳۹۶ اردیبهشت ۱, جمعه

سلام ای خانم وزیر ،خانم سفیر ،سلام ای بانوی محجبه - ندا حسینی


خوش آمدی به  وطن ،بوی اسلام ناب محمدی میدهی خانم  ،از آغوش اسلام باز میگردی ، آغوشت را بگشا 
خانم عزیز علاقه شما به اسلام و حجاب در این اندک زمان سفر بسی شگفت انگیز و حیرت زاست .
آیا از ایران برگشتی چادر و روسریت را آورده ای ؟
آیا مهر و سجاده ات را با خود آورده ای ؟ دو رکعت نماز شکر و سعیکم مقبول و مشکور با هم به جا آوریم .
آیا به عنوان یک بانوی محجبه معتقد  با روسری و سجاده در ضیافت ورود شما به سفارت در ایران شرکت کرده اید ؟
راستی نکند حالا که برگشتید بمب بسته باشید به کمر و خود را در مجلس سوئد به نام اسلام ناب محمدی انتحاری کنید ؟!
آیا آموزشهای لازم جهت ورد مستقیم به بهشت با کشتن  و شکنجه و آزار انسانها را با روسری   در حوزه علمیه کسب  نموده ای ؟
آیا دوست داری به جهاد نکاح بپیوندی  و با تمامی وجود و جسم و جان به اسلام و مسلمین کمک کنی ؟
آیا موافق هستی در ازای امضا قرارداد در سفر بعدی به مرقد امام رضا در مشهد یا قم بروی و با چادر سیاه عبادت کنی ؟
آیا نمیدانستی بخاطر همین روسری دختران و زنان ایران هر روز و هر ساعت مورد شکنجه و آزار و توهین و تهدید و زندان قرار میگیرند ؟
آیا قراردادهای حلال بسته ای ؟صیغه عقد اخوت با نظام جمهوری اسلامی ایران  هر ساعت چند تومان و چند کرون بود ؟
تو میدانی پول آن قراردادها از خون ملت ایران گرفته شده است ؟ هر ریال و هر  کرون  از پول مفاد این قراردادها  به بهای پول خون ،زندگی و آزادی مردم ایران است .

خانم وزیر و وکیل و سفیر :
ای بشر دوست ،ای حامی حقوق بشر ،ای بانوی مسیحی و مسلمان و معتقد به حقوق  بشر
چرا و چطور درباره این همه تهدید و تعقیب و آزار و شکنجه و زندان و تبعید و اعدام و مرگ در زندان بزرگ جمهوری اسلامی فاشیست  سوالی نپرسیدی ؟
چرا درباره  حقوق اقلیت ها ی مذهبی ،بهاییان  و  روزگار مسیحیان در ایران و نوکیشان مسیحی زندانی و تحت تعقیب حتی یک کلام نگفتی ؟
چرا درباره حقوق بشر در ایران حتی یک سوال نپرسیدی ؟
چرا از انسان و حق زندگی چرا از زنان و کودکان ، از فقر و فحشا و اختلاس و حکم قطع ید و سنگستر و اعدام در خیابان و ورزشگاه و در خفا نپرسیدی ؟
خانم معتقد به حقوق بشر ای مادر ای زن ،چرا درباره این همه مادر داغدار زندانی که بچه هاشان را کشتند و به خاک سپردند بی هیچ نشانی ، درباره این همه زندانی زن سیاسی نظیر نسرین ستوده وکیل آزادی خواه ،آتنا فرقانی  کاریکاتوریست  مخالف اعدام ،درباره نازنین  به دور از همسر و فرزند و هزاران زن کشته شده  و اعدام شده  و اسیر در چنگال مخوف نظام  جمهکری تزویر و خفقان و اعدام ااسلامی یران حتی یک حرف بک حرف حتی  نگفتی ؟
آه بانوی عزیز طرفدار حقوق بشر ای  معتقد و حساس و نازک دل ،خاطر نازکت مکدر میشد یا عیش بزم و مهمانی سفارت اجازه نمیداد ؟
چرا درباره دکتر احمد رضا جلالی ،استاد دانشگاه که به دعوت خود جمهوری اسلامی ایران برای کنفرانس به دامگاه تزویر پا نهاد و به حکم جانیان حکومتی خونخوار بیش از سه ماه است در انفرادی و به اعدام محکوم شده و در اعتصاب غذاست  هیچ سخن نگفتید ؟ چرا برای نجات و آزادی او و هزاران زندانی گروگان  محکوم به اعدام هیچ تلاشی نکردید ؟
همه امید همسر دکتر جلالی و تمام ایرانیان آزاده و جهانیان به سفر شما بود که برای نجات احمد رضا از چنگ خون آلود حاکمان جمهوری اعدام اسلامی تلاشی بکنید .
آما شما با دو دست لطیف خویش ،آن سیه دست سیه داس ،سیه دل ،دست  حاکمان جمهوری عدام و زندان اسلامی  ،بر گلوی مردم سرزمین ایران را به گرمی فشردید و با افتخار و حس پیروزی برای امضای چندین قرارداد به خاک و خانه خودتان برگشتید ؟
شما میدانید از وطن رانده یعنی چه ؟شما میدانید عزیزانت ،خانواده ات ،بچه هایت ،همسرت را پیش چشمت به اسم مخالفت با رهبری و خامنه ای و به نام اسلام و دشمنی با نظام بکشند و جنازه کبود عزیزت را ناگهان تحویلت بدهند که شبانه  به تنهای با دست خودت خاک کنی یعنی چه ؟؟
احمد رضا جلالی و هزاران زندانی هنوز در زندان هستند و بی شمار مردان و زنان و کودکان از ترس جان در فرار و تبعید و شکنجه و روز شماری میکنند برای لحظه اعدام و مرگ
یادت نرود روسری خوشرنگت را ،حجابت را رعایت کن و با خلوص نیت و اعتقاد کامل به خدا و مسیح و اسلام ناب محمدی دعا کن برای قراردادها ی پر پول بعدی ، ما  داغدار بهترین فرزندان سرزمین ایران تلاش میکنیم برای آزادی و انسانیت و امنیت برای  کودکان تا ترانه زندگی را  از خاطر نبرند .
ندا حسینی

  



ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره پنجاه و چهارم






                                                                                                         

۱۳۹۶ فروردین ۲۶, شنبه

کول برها و مشقات زندگیشان را بشناسید- مصاحبه شراره رضائی با مصطفی اسدپور





امرار معاش برای خانواد ه های زحمتکش هرروزه سختر میشود و نان آواران خانه مجبور به کارهای پرمشقت میشوند. در فیلمهای تاریخی مشقت وارده بر بردگان برایمان دلخراش است. لیکن واقعیتهای تلخ جامعه طبقاتی امروز حکایت از بازگشت مشقات فیزیکی عصر برده داری کهن در دنیای مدرن دارد.
یکی از پرمشقت ترین و مخاطره آمیزترین کارهای دهه های اخیر بر دوش زحمتکشان مرزنشین معروف به کول برها که برای سیر کردن شکم گرسنه فرزندانشان در برف و سرما و از کوره راهای کوهستان به حمل بار از آنسوی مرز مشغولند وبسیاری نیز جان خود را در این راه از دست داده اند. در برنامه امشب با مصطفی اسدپور از فعالین سیاسی مقیم سوئد به گفته مینشینیم.
مصطفی اسدپور گرامی به برنامه رهائی زن خوش آمدید.

شراره رضائی: قبل از هرچیز باید بگویم در آستانه 8 مارس روز جهانی زن هستیم و سرنوشت خانوار کارگری مستقیما به مسئل زن گره خورده است، لذا سرنوشت کول برها مستقیما به همسر و فرزندانشان تاثیر مستقیم میگذارد. لطفا بینندگان ما را از وضعیت کول برهای مناطق مرزی کردستان مطلع کنید.

مصطفی اسدپور: ماه گذشته وقتی چهار کولبر زحمتکش منطقه سردشت، در میان برف و سرما جان خودشان را از دست دادند. مسأله کولبرها مورد توجه افکار عمومی قرار گرفت به نحوی که علاوه بر مقامات مختلف و صحبت هایی که در مجلس شد توجه خامنه ای را هم جلب کرد و او هم به این قضیه اشاره کرد.
شما اشاره کردید به وضعیت مشقت بار تاریخی انسانها و بردگان در جوامع کهن، که به درستی اشاره کردید و من این را به وضعیت کولبران و تأثیر مستقیم آن بر زندگی مردم سردشت و کردستان مرتبط می کنم.
کولبری به معنای حمل اجناس در مناطق مرزی که با کول انسانها صورت می گیرد و این حتی تصورش هم خیلی سخت است که یک انسان مانند مورچه زیر فشار بار سنگین و بزرگی بعنوان مثال یک یا دویخچال بزرگ، چندین حلقه تایر اتومبیل و یا پارچه قرار می گیرد و آنرا حمل می کند. مسأله این است که در مناطق مرزی، جنس هایی که از اروپا و یا چین و دیگر کشورها به عراق می رسند را کولبرها باید با کول به ایران ببرند و تمام شب در راه هستند تا اجناس را با کول به طرف مقابل دیگر مرز و بازار برسانند. صد هزار تومان بابت هر بار سنگین ، تازه اگر بار سنگینی هم وجود داشته باشد پرداخت می شود چون در صورت نبود بار سنگین، قیمت می تواند به مراتب از این هم کمتر باشد.
آمار رسمی و دقیقی در مورد کولبرها وجود ندارد ولی سی چهل سال سابقه که به آن اشاره میشود واقعی است. برای مثال در شهر سردشت هشت هزار کارت رسمی برای کولبران صادر شده است. ولی در دیگر ماطق دیگر هم هستند که چیزی در حدود پنجاه هزار تا صدهزار نفر و یا با تعریفی دیگر پنجاه تا صدهزار خانواده درگیر این مسأله هستند. در مورد این پدیده، این را بگویم که  قدیم تر، مردان جوان قوی هیکل می توانستند حریف این وضعیت بشوند. الآن این مسأله به بخش های دیگه جامعه تسری پیدا کرده و زنان و کودکان هم مشغول این کار می شوند و مثل یک شغل به آن نگاه می شود. مسیرهایی برای این کار تعبیه شده که اتومبیل ها نمی توانند از آن گذر کنند و به خاطراینکه به تعداد این کولبرها اضافه شده و دیگر بازرگانان چون نیروی کافی در اختیار دارند نیازی به اصلاح جاده در کوهستان ها ندارند حتی گاها به طنز گفته می شود که بخش زیادی از راهها زیر پای خود همین کولبران صاف شده است. خطرات مختلفی ذکر می شود. مار، حیوانات وحشی و در فصل سرما که خطر برف و بهمن جان این کولبران را تهدید می کند. لباس ها بسیار ساده است. مشمایی که به دور پا می پیچند و اگر در برف مشما باز بشود چاره ای جز ادامه راه با همان وضعیت در سرما را ندارند. مسأله  دیگه ای که باید بهش اشاره بشود این است که هیچگونه بیمه ای به آنها تعلق نمی گیرد.
شهر سردشت و یا مریوان در حال حاضر مانند شهرهای بعد از جنگ جهانی دوم هستند چون تعداد زیادی وجود دارند که دست و پایشان قطع شده و یا در جریان این کولبری دچار جراحات جبران ناپذیری شده اند. نکته دیگر که قابل توجه است، داریم وارد نسل دوم کولبری در کردستان می شویم کسانی که هیچ شغلی نداشته اند و دارند کولبری را مانند یک شغل به نسل دومی که پدرشان را از کودکی همیشه بعنوان کولبر دیده اند انتقال می دهند.
کسانی که به این کار روی می آورند زحمتکشان ساده ای نیستند بلکه بخش زیادی از دانشجویان و لیسانسه های بیکار هم به این کار روی آورده اند. اما در کنار همه اینها، مردمی که فقط وسایل خوراکی ویا بهداشتی و یا الکترونیکی را حمل می کنند مورد تجاوز و یا تهاجم و تعرض نیروهای مرزی قرار می گیرند . این قابل تصور نیست. شاید اگر نیروهای عراقی از مرز عبور می کردند مقابله های بین المللی اجازه نمی داد که اینطوری اقدام بشود اینکه به هیچ نیروی نظامی مسلحی و  یا ارتشی این اجازه داده نشده که به یک انسانی که مقابلت زیر یک بار سنگین و با دست خالی، بدون اینکه بهش ایست بدهی، بدون اینکه ازش بخواهی روی زمین دراز بکشد بدون اینکه کوچکترین امنیتش حفظ بشود و یا حرمت انسانی برایش قائل بشوی مستقیما تیراندازی کنی. این در نوار مرزی کاملا قانونی ست.   در آنجا کمین گذاشته می شود و در اصطلاح نظامی این به معناست که در جاده باریکی، جایی پشت یک بلندی ایستادن و کاروانی که از آنجا رد می شود به سمتشان می توان تیراندازی کرد و این تیراندازی مستقیم به سمت بدنشان، مغزشان و قلبشان است . اینها حتی خودشان را موظف نمی دانند بفهمند که کسی به سمتش تیراندازی کرده اند زنده است یانه؟ هیچ قانونی وجود ندارد که اینها را ثبت کند که به چند نفر تیراندازی شده است؟ چه کسی تیراندازی کرده ست؟ یک وحشی خانه است مانند یک فیلم جیمزباندی یا کابویی ست که تعدادی، کسانی را می کشند و اموالشان را به غارت می برند.

شراره رضائی: چگونه است که کشوری که روی دریائی از نفت و گاز خوابیده، شهروندانش مجبورند برای یک لقمه نان تن به مشقت غیر قابل تصور داده و در عین حال مورد هدف نیروهای مسلح رژیم حاکم نیز قرار گیرند؟

 مصطفی اسدپور: ببینید مسأله به این سادگی نیست در کردستان 40 درصد جمعیت بیکارند و شغلی وجود ندارد. صنعت و کارگاههای بالاتر از ده نفر در حد تعداد انگشتان دست است. آمار بیمه بیکاری در تمام کردستان کمتر از سه هزار نفر است. به هر حال این مردم باید زندگی کنند. شاید الآن کولبری بطور مشخص مورد توجه قرار گرفته ست. اما مشابه آن شغلهای دیگری هم وجود دارد مردم با چنگ و دندان از خس و خاشاک  نان خودشان را بیرون می کشند دولت هیچ مسئولیتی در قبال مردم نپذیرفته ست. مثلا همین الآن در کردستان نزدیک هفتصد تا هشتصد هزار نفر از کودکان و زنان قالیبافی می کنند آن هم در بیغوله هایی، که هیچگونه تأمینی وجود ندارد پدرخانواده یا برادر خانواده و یا صاحبکاری که آنجا حکم می کنند که چند ساعت باید کار کنند شاید چیزی در حدود شانزده ساعت. کار کودکان بیداد می کند. دستمزدی در کار نیست. فقط یک لقمه نان است که می خورند. با آنها بدرفتاری می شود. چیزی شبیه کاروانچی گری و یا همین کولبری در محیط خانواده در جریان است. دستفروشی در خیابان ها بهمین ترتیب است کار کارگران ساختمانی بهمین ترتیب است. یعنی یک ناامنی کامل است تا آنجا که یک نیروی کار فراوان و ارزان در اختیار بازار درندشت و وحشی خانه کار قرار گرفته ست. هیچ قانون و ضابطه ای وجود ندارد.
حالا اگر به کولبری بازگردیم برای یک کارفرما یا صاحب بار که می خواهد اجناسش را انتقال دهد. اگر بخواد یک الاغ نگهداری کند باید برایش علف بخرد ازش نگهداری بکند سمش را عوض کند. برایش پالان بگیرد. باید سقفی برایش داشته باشد. اما وقتی کولبر آنجا هست دیگر به هیچکدام از این هزینه ها احتیاجی ندارد. هر وقت بخواهد یک نفر را استخدام می کند و در عرض نیم ساعت اگر از قیافه اش خوشش نیاید اخراجش می کند. حتی پول کارش را هم نمی دهد. از طرف دیگر هر باری که به مقصد رسیده است از هر اسب و بارکشی ارزانتر بوده است. نه برای پوشاکش ، نه برای  خواب وخورد و خوراکش  هیچگونه مسئولیتی ندارد وهیچ هزینه ای نمی پردازد.
 از این نوع کارهای وحشتناک در ایران زیاد داریم. کارهای زنان در خانه ها از همین نوع است. این پدیده ای است بخاطر نیروی کار ارزان، بخاطر عدم مسئولیت دولت، بخاطر سرکوب دولت، نیروی کار فوق العاده ارزانی را در اختیار بعضی ها قرار داده ست.
    یعنی هر کس در ایران سودایی در سر داشته باشد می تواند به آسانی نیروی کارش را فراهم کند چون آدمها گرسنه اند و اگر هم اعتراضی داشته باشند سروکارشان با دولت است. عین همان کاری که در کارخانه ها صورت می گیرد. این توضیح پدیده کولبری و هم سرنوشتی انها با زنان، با همسرانشان که در کارگاههای قالیبافی کار می کنند و یا هم سرنوشتی شان با تمام کارگران کارخانه هایی مثل هپکو و... که سی ماه است حقوق دریافت نکرده اند و نهایتا کرکره را پایین می کشند و در کارخانه را می بندند و کارگر را جلو نرده های در کارخانه نگه می دارند بدون اینکه کسی بگوید که چه کسی باید پول اینها را بدهد.

شراره رضائی: آیا از خواستها و مطالبات کول برها اطلاعاتی در دست هست؟

مصطفی اسدپور: خواسته های کولبرها این باید باشد که باید دارای زندگی باشند که دیگرمجبور نباشند تن به این کار بدهند. این خواسته مهم هر کسی می تواند باشد. بچه ای که آرزو می کند که پدرش دنبال کاری نباشد که از شب تا صبح باشد و بعد حتی معلوم نباشد که دوباره برمی گردد یا نه؟ کشته می شود یا نه؟ سرما اجازه می دهد یا نه؟ در مورد این چهار کولبری که کشته شدند، فقط چون زمان برگشتشان خیلی دیر شد حدس زدند که می بایست اتفاقی افتاده باشد. سی چهل نفر از اهالی به دنبالشان رفتند و جنازه آنها را از زیر برف بیرون کشیدند. هیچگونه قانون و تضمینی وجود ندارد که سالم بمانند. زیر بار فشار کمرشان خم نشود، کشته نشوند، بالاخره می خواهند مثل انسان زندگی کنند باید بیمه ای باشد دستمزدی باشد وقتی آدم بیمار شد بالاخره کسی یا جایی باشد که به داد آدم برسد یا اصلا باید یک جایی آدم باید ثبت بشود. اینها می تواند طبیعی ترین خواسته هرکسی باشد. همیشه اعتراضاتی نسبت به کشته شدن کولبران توسط واحدهای مرزی پاسداران وجود داشته است. اما این اعتراضات پراکنده بوده است.

شراره رضائی: نقش تشکلات کارگری و مدنی به حمایت از مطالبات کول برها چگونه است؟

مصطفی اسدپور: این پدیده ، پدیده ای نیست که از نهادهای مدنی انتظار آنچنانی داشت. این پدیده عمومی و اجتماعی بزرگی ست  در جامعه کردستان، که قبل از هر چیز احتیاج به این دارند که بگویند ما انسان هستیم ما نمی خواهیم تن بدهیم یا اجازه نمی دهیم که کسی وادارمان کند و بخاطر این کار لقمه نان مان را گرو بگیرد. شاید یک وقتی بخواهند شخمشان را به انسان ببندند، آدم که نباید بپذیرد. خیلی از شغل ها هست که مثل همین کولبری ست که نباید آدم بپذیرد. برای نمونه قالیبافی، که استثمار مطلق انسان در آن هست. پول ناچیزی در یافت می کنند اما تمام جسم انسان بعد از چهار پنج تا قالی نابود میشود واین باید ممنوع باشد، کولبری باید ممنوع باشد. ولی چطوری می شود به این دست یافت لازمه اش یک جنبش عمومی ست برای مثال بعنوان یک نیروی کار آماده به کار، باید برای بیمه بیکاری، آدم یک جایی ثبت بشود و این کافی است که من از یک زندگی انسانی بهره ببرم. انسانها را نمی شود گرسنه در خیابان رها کرد و افسار تأمین زندگی  اش  را هم برعهده خودش گذاشت و آن وقت انتظار نداشت که مردم به کولبری تن بدهند. این معادله دو طرف دارد،  یکی اینکه بیکارها در جامعه بدون هیچگونه تضمین و قانونی و بدون هیچگونه حقوق انسانی رها می شوند، از آن طرف همین قانون کار یا قانون اجتماعی دست کسانی به اسم کارفرماست که هر گونه استثماری را سازمان می دهند.
در ایران انداختن یک کارگر ساختمانی برای مثال از طبقه پنجم آزاد است. به این معنا که هیچ کس موظف نیست پیگیری کند که آیا این کارگر که در آن ارتفاع کار می کند از وسایل ایمنی برخوردار بوده، آیا حقوق کافی گرفته است که از گرسنگی سرش گیج نخورد کسی این را نمی پرسد به این معناست که آزاد است. می توانید دست نیروی کار را قطع کنید بدون اینکه هیچگونه تضمینی وجود داشته باشد، اصلا بازرسی صورت نمی گیرد. اصلا موظف نیستید که به هیچ جایی گزارش بدهید. ناظری سر کار پیدا نمی شود. به این معنا به مقایسه با عهد قدیم که اشاره کردید واقعی است همین مسأله کولبرها، دیگر نمی شود هر کاری را مثل ساخت اهرام ثلاثه مصر به انسانها سپرد. این بردگی مطلق را نباید پذیرفت و نپذیرفتنش مستلزم این است که بیمه بیکاری گرفت. همین قدر که آماده به کار هستیم باید زندگی ما تأمین بشود. همانقدر که پلیس وقتی در یک کارخانه اعتراض و اعتصابی می شود به آنجا همراه اداره کار، برای محافظت از کارفرما می آیند، همانقدر هم باید زندگی ما تأمین بشود. این یک مسأله محوری ست این یک جنبش اجتماعی و توده ای بزرگ می طلبد. این بخصوص در کردستان شدنی ست. مردم سوابق مبارزاتی اعتراضی زیادی علیه جمهوری اسلامی دارند. یک زمانی توانستند که شهرها را کنترل کنند و می توانند دوباره این کار را انجام دهند.
به نظرم، بیشترین زمینه را برای این کار کردستان داراست برای مبارزه علیه بیکاری، نه مبارزه برای کولبری، بلکه کولبری را به کل باید حذف کرد. مبارزه علیه بیکاری را به مثابه یک جنبش توده ای عظیم باید سازمان داد. که جمهوری اسلامی را به عقب براند و تلألو و بارقه ای از امید برای سراسر ایران باشد، این اراده عمومی مردم در چندین شهر ایران را می طلبد. الآن نهادهایی در شهر مریوان هستند که دفاع از حقوق کولبران را مدنظر دارد. اما این کافی نیست بلکه باید بسیج بزرگتری صورت بگیرد و مردم باید با انتظارات بالایی در مقابل دولت به زندگی خود نگاه کنند.

شراره رضائی: چگونه میشود شرایط کار و زیست زحمتکشان منطقه را متحول کرد تا کسی مجبور به تن دادن به این شرایط غیر انسانی نباشد.

مصطفی اسدپور:یک اتحاد طبقاتی می طلبد که ما نمی خواهیم و نمی  پذیریم. همان اوایل انقلاب که تمام ایران زیر دست پاسداران بود و زندانیان را قتل عام می کردند، مردم در کردستان گفتند که نمی پذیریم و نپذیرفتند و مقاومت کردند و سالها طول کشید تا جمهوری اسلامی توانست تسلط خود را برکردستان اعمال کند.
اگر همه کولبرها بجای اینکه هربار، راه کوه را در پیش می گیرند برای کولبری، بروند جلوی اداره کار و بگویند که ما شغل می خواهیم و غلط می کند کسی ما را به کولبری حواله می هد اگر کولبری خوب است امام جمعه شهر و یا استاندار را بفرستید که انجام بدهد، رئیس اداره کار انجام بدهد. چرا همیشه انسانهای دیگر باید انجام بدهند؟ چرا کارگران باید این کار را انجام بدهند؟ حتی باید مدعی شد که چند سالی که سراغتان نیامده ایم و کولبری کرده ایم باید جزو سوابق بیمه ای به حساب بیاید. خود آنها در این قضیه دست داشتند، اینطور نبوده که انسانها یک روز سوت زنان به میل خود گفته باشند که ما دوست داریم کولبری کنیم. این است که دولت یا یک سازمان اجتماعی دست این انسانها را بخاطر منافع کارفرما از کار بریده ست.
به نظرم اگر تمام مردم شهر جمع بشوند که باید تکلیف ما را روشن کنید حتی نه به شکل تظاهرات، بلکه به عنوان یک نیروی اجتماعی که نمی خواهیم بپذیریم و با یک خواست روشن که یا باید به من کار بدهید و یا بیمه بیکاری. نمی توانید هر کاری را به من بسپارید بلکه کاری که با شرایط جسمی وروحی من سازگار باشد. به صرف ثبت اعلام آمادگی برای کار باید بیمه بیکاری کافی وجود داشته باشد و آن وقت مبارزه برای اینکه بیمه بیکاری چقدر باشد باید بحث بشود اینجا وارد مرحله دوم مبارزه می شویم. باید به اندازه حداقل دستمزد ها باشد. همین حداقل دستمزدها، که آدم با خیال راحت بتواند زندگی کند. بدون اینکه مانند کولبری جانش به خطر بیفتد. در آن جامعه، خود طلب کار باید حرمت اجتماعی ایجاد کند. به بیکاری باید نه بعنوان تنبلی، بلکه بعنوان یک جرم علیه دولت نگاه کرد که دست ما را از کار کوتاه کرده ست چرا کار کودکان در این جامعه صورت می گیرد؟ چرا بقیه دارند اضافه کاری انجام می دهند؟ چرا باید استاندار آنقدر حقوق بگیرد؟ تأمین شغل وظیفه دولت است که من باید در سازندگی جامعه دخالت داشته باشم.
پدیده شنیع در جامعه این است که سود کارفرما تعیین می کند که چه تعداد نیروی بیکار در جامعه وجود داشته باشد چقدر دلش می خواهد کارگر بگیرد و چقدر می خواهد نیروی کار نگیرد  و اینها همه بر پایه سود است. همه دم و دستگاه دولت نوکر تضمین تأمین این سود کارفرماها هستند. استاندار نوکر سرمایه داران است که با چوب و چماق منتظر است که کارگران ارزان تمام شوند تا سرمایه داربتواند سود و منافع بیشتری را برای خود تأمین بکند، پول بیشتری گیر بیاورد. از این شنیع تر و پست فطرتانه تر، چه می تواند باشد؟
نیروی کار می تواند ادعا داشته باشد نه تنها می تواند از بیمه بیکاری متناسب با زندگی شرافتمندانه بهره ببرد بلکه می تواند  در خیابان ول بچرخد تا دولت شغل مناسبی برایش گیر بیاورد و این باید هنوز ارزش و شرفش بیشتر از آخوند باشد از پاسدار نگبان زندان، تا شلاق بزنش، تا استاندار و امام جمعه . این حق به جانبی می تواند همه گیر بشود. یک زمانی در کردستان و در سنندج، جمهوری اسلامی با تمام دم و دستگاهش نتوانست حاکمیتش را اعمال کند. ولی الآن ورق برگشته چون دولت توانسته گرسنگی را به مردم تحمیل کند.
بخشی از این پدیده هم به احزاب ناسیونالیستی برمی گردد. احزابی که کرد بودن را یه وجه و خاصیت کافی می بینند اما بدون اینکه منافع کارگران را در نظر بگیرند، هویت نه انسانی و نه کارگری را، که کرد بودن را مدنظر قرار می دهند، میدانی برای مبارزه و سازمان دادن جامعه باقی نمی گذارند.
من کارگرم و کارگران نباید پشت هم را خالی نمی کنند، ما با هم وحدت داریم و کوچه به کوچه شهرها از سنندج تا پیرانشهر و همه روستاها باید این بپیچد و به این متعهد باشند که کارگران را هم زن و هم مرد ببینند و کولبری را درست به مثابه قالیبافی ببینند هر کسی باید فکر کند و اجازه ندهد که کارگر زن، همسرش، خواهرش در بیغوله ها بشیند کمرش داغان شود، نور چشمش از بین برود، دستانش کج بشود، لگنش له بشود و از زندگی ساقط بشود بخاطر اینکه معلوم نیست باید منافع کدام سرمایه دار چلقوز فرش فروشی بیشتر تأمین بشود. آن وقت می تواند وضعیت عوض بشود. این مستلزم حرکت علیه کولبری ست، در واقع هیچ چیز مقدس تر از این نیست که انسانها بجای دزدی و از دیوار دیگران بالا رفتن کار بکنند، اما کولبران به اندازه کافی این کار را کرده اند و الآن دیگر پذیرفتنش ننگ به حساب می اید، این به مثابه تن دادن به یک قلدری کثیف، به یک استثمارگری کثیف است که سود عده ای را در کردستان برآورده کرده ست. باید دید که سرمایه دار کرد چه چیزی برای آن جامعه به ارمغان آورده است چه چیز مردم را تأمین کرده ست، کدام راه ها، کدام بیمارستان ها، کدام صنایع و کارخانه و تأمین زندگی را برای مردم آورده است غیر از گدایی و کولبری و فجیع ترین کارها. حتی چنگیزخان هم این چنین بلایی سر جامعه ایران و یا مفتوحات خود نیاورده بود، باید نه گفت، نباید پذیرفت باید دهانشان را گل گرفت.

مصطفی اسدپور گرامی با سپاس از اینکه دعوت ما را پذیرفتید و نظراتتان را با بینندگان ما در میان گذاردید.
 با تشکر فراوان از کامیل همتی برای ادیت مصاحبه





ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره پنجاه و چهارم



۱۳۹۶ فروردین ۲۳, چهارشنبه

زنده باد هشت مارس روز جهانی زن


پژواک روز جهانی زن از واشنگتن تا تهران، از اروپا تا اورشلیم طنین انداز شد
گزارش تصویری مراسم و راهپیمائی های 8 مارس روز جهانی زن







ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره پنجاه و چهارم



گزارش هشت مارس- شتوتگارت / آلمان : شراره رضائی



8مارس روز جهانی زن، سمبل مبارزات و دستاوردهای ارزنده زنان مبارزی چون کلاراازتکین هاست.
با وجود گذشت بیش از صد سال از این روز، وضعیت زنان دنیا خصوصا در کشورها و حکومت های اسلامی چون افغانستان و ایران اسف بار است . زنان برای پایه ای ترین حق شان که حق انتخاب و حجاب است، در خیابان ها توسط پلیس دستگیر می شوند و شلاق می خورند و به قتل می رسند. در خیابان بر روی صورت زنان اسیدمی پاشند و برای ابراز عشق خارج از ازدواج سنگسار می شوند.
حکومت ایران  که باید بعنوان متجاوزترین قاتلان بشریت و ضد زن و آپارتاید جنسی محاکمه شود. اما زنان سران حکومت های  اروپا برای منافع سود سرمایه داری،  حقارت سرکردن حجاب و اطاعت محض نوکرمأبانه را درمقابل اخوند وجنایتکارترین حکومت اسلامی را به راحتی می پذیرند. باید دنیایی شرم آور و نظام سرمایه داری را از بین برد.
میلیون ها زن در ایران  از تحمیل حجاب اجباری، آپارتاید جنسی و نابرابری حق انتخاب رشته های دانشگاهی، دستمزد نابرابر، عدم فرصت های شغلی در مبارزه می کنند و تاوان سنگین زندان های طولانی و شکنجه را تحمل می کنند.
 آتنا دایمی و سعید شیرزاد نمونه هایی هستند که  به جرم دفاع از حق زن و کودک و حقوق بشر، سال های طولانی  جوانی شان  را در زندان سپری می کنند.
در قانون اسلامی ایران سن مجازات  کودکان دختر 9 سال و پسران 15 سال تعیین شده است. ایران رکوردار اعدام کودکان است و سن ازدواج دختران 13 سال می باشد.  در سال 1394،  28 هزار و 242 کودک زیر 15 سال مجبور به ازدواج شده اند و بیش از 204 هزار ازدواج دختر در سنین 15 تا 18 سال  به ثبت رسیده است .
مطالبات و خواست های زنان درایران تنها به یک روز 8 مارس خاتمه نمی یابد. بلکه هر روز در خیابان ها درحال دست به یقه شدن و مبارزه با پلیس و اوباش رژیم جمهوری اسلامی ایران هستند.

زنده باد 8 مارس
زنده باد آزادی و برابری و مبارزات مردمی
مرگ بر جمهوری اسلامی زن ستیز
سازمان رهایی زن









ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره پنجاه و چهارم




گزارش از برگزاری مراسم 8 مارس روز جهانی زن در گوتنبرگ / سوید :ندا حسینی



این اتفاقی نبود که وقتی دونالد ترامپ در ژانویه امسال  بر سر کار آمد بلافاصله با “مارش زنان” و اعتراضات وسیع و پرشور در شهرهای مختلف جهان روبرو شد. همینطور، اینهم اتفاقی نبود که وقتی  جمهوری اسلامی ایران بر سر کار آمد با اولین  جنبش اعتراضی که روبرو شد تظاهرات رادیکال زنان علیه حجاب و عقبگرد  اسلامی در ۸ مارس ۱۹۷۹ (اسفند ۱۳۵۷) بود. همانقدر که زن ستیزی ترامپیسم و اسلامیسم هردو در ارتجاع بورژوازی زمان ما ریشه دارد، مارش زنان علیه ترامپیسم در غرب و مبارزه تعطیل ناپذیز زنان ایران و دیگر کشورهای اسلام زده علیه آپارتاید جنسی  و اسلامیسم در این واقعیت ریشه دارد که جنبش رهایی زن برای کسب حقوق و رهایی خود باید با کل سیستم موجود در افتد. چنانکه در “مارش زنان” ژانویه امسال شعارها فقط علیه زن ستیزی و یا ترامپ نبود بلکه ازمبارزه علیه  راسیسم و خارجی ستیزی و تخریب محیط زیست گرفته تا مبارزه علیه فقر و نابرابری و علیه دمکراسی  یک درصدی ها و  سرمایه داری را در بر میگرفت. در ایران نیز زنان نه فقط حجاب، جداسازی جنسیتی و قوانین ضد زن  جمهوری اسلامی را هر روز و با ابتکارات متنوع  بطور جدی به زیر سوال میبرند بلکه در صف اول اعتراض جامعه علیه مجازات اعدام، دفاع از حقوق کودک، علیه آلودگی محیط زیست و سایر عرصه های مبارزه علیه جمهوری اسلامی و وضع موجود هستند.

هشت مارس، روز جهانی زن، فرصتی  برای ارج گذاشتن، استحکام بخشیدن و به پیش راندن این موقعیت شورانگیز جنبش آزادی  زن در عصر ما است. نه به راسیسم و ترامپیسم،  نه به آپارتاید جنسی و اسلامیسم!  زنده باد همبستگی جهانی همه زنان و مردان در مبارزه علیه فقر و نابرابری و سرمایه داری که منشاء همه مصائب ماست! اینها مضامین اصلی و محور شعارهایی است که در هشت مارس امسال  باید در خیابانها  و اجتماعات طنین افکند.

در ایران، روز جهانی زن بویژه فرصتی است برای اعتراض علیه حجاب اسلامی و پیشروی بازهم بیشتر درجهت لغو عملی حجاب و مبارزه با همه مظاهر زن ستیزی و جداسازی جنسیتی چه در جامعه و چه در قوانین اسلامی. هشت مارس همچنین روزی  است برای تحکیم اتحاد و بسط شبکه های زنان و مردان رادیکال و آزادیخواه در همه عرصه های جاری مبارزه از دوچرخه سواری زنان و ورود زنان به استادیوم ها و لغو جداسازی جنسیتی در دانشگاه گرفته تا حضور و نقش تعیین کننده زنان در  جنبش دادخواهی و مبارزه علیه اعدام، در مبارزه برای محیط زیست سالم و در اعتصابات و اعتراضات معلمان و کارگران و بازنشستگان. هشت مارس فرصت دیگری است تا صفوف مان را درمبارزه علیه جمهوری اسلامی و علیه سرمایه داری هرچه آگاه تر و فشرده تر سازیم.

سازمان رهایی زن همراه با همه زنان و مردان آزادیخواه  در ایران و جهان فرارسیدن هشت مارس روز جهانی زن را گرامی میدارد و با تمام قوا برای برپایی هرچه با شکوهتر این روز، روز مبارزه برای آزادی و برابری، میکوشد.


مراسم امسال در گوتنبرگ سوئد همگام با تمام یاران و تلاشگران  رهایی زن در سایر شهرها و کشور ها ، با حضور فعالان حقوق بشر برگزار. 




  



ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره پنجاه و چهارم




گزارش از برگزاری مراسم 8 مارس روز جهانی زن در بروکسل/بلژیک :سعید محمدی




امسال هم مثل سالهای قبل فعالین حقوق زنان تجمعات و آکسیون های اعتراضی بی شماری را در اقصی نقاط جهان سازماندهی و اجرا کردند. همانطور که همه میدانیم این فعالیتها امسال رنگ و بوی جدیدی داشت و آن حضور عکسها و نقل قول های زن ستیزانه‌ی دونالد ترامپ رئیس جمهور جدید ایالات متحده بود. در اروپا اظهارات غیر معقول نماینده‌ی لهستان، یانوس کوروین-میکه، درباره‌ی زنان نیز خبر ساز شده بود. او در جلسه‌ای در مقر اتحادیه‌ی اروپا در بروکسل زنان را "ناقص‌العقل" و ضعیف خوانده بود. این اضهارات هم در فضای سیاسی اروپا انعکاس گسترده‌ای داشت؛ خصوصا که تنها چند روز قبل از هشت مارس اتفاق افتاده بود.

در روز یازده مارس فعالین "سازمان زنان هشت مارس ایران و افغانستان" آکسیونی را در مقابل ایستگاه قطار "بروکسل سنترال" سازمان داده بودند. ما فعالین سازمان رهایی زن نیز به عنوان شرکت کننده در این آکسیون حضور یافتیم. 

پلیس ابتدا اجازه‌ی برگزاریِ آکسیون را نمی داد اما با اصرار رفقا، خصوصا رفقای سازمان هشت مارس ایران و افغانستان، توانستیم اجازه‌ی نیم ساعت آکسیون را بگیریم. با اصرار بیشتر توانستیم نیم ساعت دیگر هم بمانیم. 

پس از یک ساعت پخش اعلامیه، پخش موسیقی، نمایش عکس ها و گفتگو با بازدید کنندگان - و با وجود هوای بسیار مناسب برای برگزاری چنین برنامه هایی - مجبور به جمع کردن وسائل و پایان دادن به آکسیون شدیم.

به امید دنیایی بدون تبعیض و ستم و به امید برابری تمام زنان و مردان
سعید محمدی
مارس 2017
سازمان رهایی زن بلژیک - بروکسل





ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره پنجاه و چهارم





پیام منیژه صادقی به مناسب هشت مارس




روز ۸ مارس روز جهانی زن را بر همه زنان زندانی , زنان کارگر ,زنان خانه دار , معلم پرستار, قالی باف و زنان و دختران ستمدیده و همه زنان جهان مبارک باد . 
نمیدونم این زن چیست که همه حکومت ها تا به قدرت می رسند قبل از هر چیز به زن و دختر ظلم و ستم میکنند. چه وحشتی از زن دارند , چادر بر سر زن میکنند قانون برای چطور زندگی کردن زن تصویب میکنند. کتاب های مقدس در مورد زن نازل میشود . مرد چی. مگر مرد از دامن زن بوجود نیامده, مگر زن مرد را نزاییده ؟ 
قانون عجیبی ست. قانون نویسان برای لذت مردان قانون تصویب میکنند ! اگر مرد نتواند بر احساسات خود غلبه کند و خود را کنترل نکند باز هم زن محکوم است باز هم زن سنگسار می شود , و باز هم زن گناهکار و در آتش جهنم میسوزد. و مردان در بهشت هفتادو دو حوری زن نصیب شان می شود. عجب عدالتی ست! 
اسلام وتمام مذاهب دیگر و حکومت های سرمایه داری هم برای به قدرت رسیدن قبل از هر چیز زن را قربانی میکنند. زن ستیزی یکی از اولین برنامه حکومت های عقب افتاده است. 
زن چیست مگر زن انسان نیست مگر مادر نیست, مگر ما همه انسان نیستیم , مگر همه از گوشت و خون و استخوان نیستیم . اگر بهشت زیر پای مادران است پس چرا زن ستیزی غوغا میکند. مگر زن همان مادرت نیست ؟ 
زن مادر است , خواهر است, زن همان همسر و همبستر است , زن کارگر بی مزدی ست که منبع عشق و محبت و عاطفه ست .
زن کارگر کارخانه هاست , زن کارگر کوره پزخانه هاست , زن قالی بافیست بی حقوق, زن با یک بچه در بغل و یا بچه بر کولش باز هم نیروی بازویش را می فروشد و کار میکند. زن توانا ترین موجودیست که چندین کار در یک زمان میکند
ای مردانی که قانون تصویب میکنید اگر زن ناقص والعقل است پس تو هم از زن آفریده شدی , نمیتوانی عاقل باشی , وقتی از نصف انسان بوجود آمده باشی پس تو هم همانی که می پنداری. هر کسی که می پندارد که زن عقل ندارد باید به خود هم بیندیشد. 
ای قانون نویسان مرد بنویسید من هم میخواهم مثل تو زندگی کنم, دوست دارم آزاد باشم , دوست دارم برای فرزندانم خودم اسم اتتخاب کنم, همسرم را خودم انتخاب کنم , دوست دارم خودم رنگ و مدل لباسم را انتخاب کنم. ای قانون نویسان بنویسید.
بنویسید که زن نصف مرد نیست , بنویسید که زن با مرد برابر است, زن مادر است.
هر چند به اجبار از شهر و دیارم دورم ولی همان زن معترض به سنت های کهنه پرستانی زن ستیزی هستم. من همان زن معترض عصیان گر هستم که بودم 
روزتان مبارک ای زنان مبارز و آزاده
منیژه صادقی 
2017. 03 ,,05



ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره پنجاه و چهارم


نمایش تئاتر خیابانی در شهر ولفسبورگ/ آلمان با نام ” یک پنجره کافی ست “ به مناسبت 8 مارس روز جهانی زن - کامیل همتی



زمینه ایده این تئاتر از آنجا شکل گرفت که من از قبل تر که مراسم روز جهانی حذف خشونت علیه زنان را برگزار کردم، چند زن آلمانی برایشان جالب بود چون من هم متن را به آلمانی نوشته و خواندم و هم شعری از فروغ به نام یک پنجره کافیست را هم به آلمانی خواندم  و وقتی که در این مورد اینکه آیا می توانیم با شرایط بهتر و فضای بیشتری، مراسمی برای روز جهانی زن داشته باشیم پرسیدم خیلی استقبال کردن و من گفتم که می توانم یک تئاتر خیابانی با همین نام برگزار کنم و شروع به نوشتن نمایشنامه کردم و بعد با کمک یکی از همین دوستان آلمانی  به نام آنیا آن را به آلمانی ترجمه کردیم و شعر فروغ را هم که تقریبا سی درصد آن باقی ماند و برای همخوانی با متن تئاتر، تقریبا شعر دیگه ای نوشتم و تبدیل به ترانه ای کردم که یکی از دوستان با نام مهرداد با صدای خوبی که داشت همزمان با تمرین تئاتر آنرا تمرین و آماده می کرد. 


یک پنجره کافیست:
به وقت سحر به ناکامی
به وقت سحر به ناکامی ای زندگی
پی ات دادم جسم وجان رنجم بسته به رنجی
فرو ریختم هر لحظه از پی لقمه نانی دیگرانی پی گنجی ای زندگی
پنجره ای باید که دنیا  انچنانی شود
این بغض بشکند شنکجه نهان سکوت ریزد جهان به سامانی شود
شروع باز یک پنجره به وقت سحر کافیست
پنجره ای برای دیدن
پنجره ای برای شنیدن
دریچه ای بر لحظه آگاهی و نگاه و سکوت
پنجره ای که باز شود بر پهنه این مکرر آبی رنگ
پنجره ای ، که دنیا  انچنانی شود
بغض ها بشکند، سکوت خروشد جهان به سامانی شود.

در این کار ما به مشکلات عمده زنان در ایران و کشورهای اسلامی و به موضوعاتی همچون باکرگی، حجاب، ناموس، خشونت های خانگی و آزارهای جنسی خیابانی و محل کار پرداختیم که بعد از صحبت با شش هفت نفر برای  ایفای نقش، بالاخره نقش را به رونیا، دختر شیرین آلمانی سپردیم که با سن کمش با نهایت پختگی کار را به انجام رساند. به موضوع پناهجویی و بخصوص وضعیت غیر انسانی پناهجویان افغانی در ایران و شرایط بی حقوقی ای که رژیم جمهموری اسلامی برای استثمار آنها و برای فشار بر طبقه کارگر ایران بر آنها تحمیل می کند پرداختیم که بیشتر توضیح خواهم داد. 
با صحبت با یکی از دوستان آلمانی به نام مارکوس که نقشی را هم برای او داشتیم توانستیم که جایی را برای تمرین داشته باشیم و چون کمتر از دوماه وقت داشتیم می بایست کمی فشرده تمرین می کردیم بهمین خاطر هفته ای سه بار همدیگر را می دیدیم و همین باعث شد که گروهی با نام امید تشکیل بشود( اعضای گروه رونیا، آرش، موسی، مجتبی، مارکوس، مهرداد، لوییزا، آنیا و کامیل)
داستان از اینجا شروع میشود که یک زن ایرانی که بعنوان پناهجو در آلمان است با کارگر کارخانه همین شهر(فولکس واگن) به نام مارکوس آشنا میشود و بعد از چند ماه، زمانی که با پیشنهاد ازدواج او مواجه میشود بیهوش می شود و وقتی به  هوش می آید به تماشاچیان توضیح می دهد که دلیل این کار نه ذوق زدگی من که بخاطر خاطرات بدی است که در ایران بعنوان یک زن پشت سر گذاشتم اینکه بخاطر رابطه با یک مرد دیگر باکرگی ام را از دست دادم و و دیگر کسی حاضر به ازدواج با من نمی شد اینکه خواهر کوچکتر و دوزاده ساله ام برای نپذیرفتن ازدواج با مردی 47 ساله کتک هایی از پدرم خورد که بعدها باعث مرگش در سن 22 سالگی شد. اینکه من  با هزار آرزو و رؤیا مجبور به ترک تحصیل شدم چون پدرم توان مخارج تحصیل مرا نداشت و اصرار می کرد که باید ازدواج کنم اینکه اطرافیانم مانند عمه و دایی و برادر خیلی کوچکتر از خودم در زندگیم دخالت می کردند. که چرا روسری ات اینطوری ست چرا مردهای دیگه بهت نگاه می کنند و دنبالت می افتند و من باید پاسخگوی مزاحمت های دیگران می شدم چون من یک زن به دنیا آمده بودم و در هر صورت مقصر.
 تا اینکه یکی از دوستانم یک مرد  کارگر افغانی که برای شوهرش، سر ساختمان کار می کرد به من پیشنهاد کرد که باهاش ازدواج کنم چون می گفت افغانستانی ها اینجا هیچ حق وحقوقی ندارند و این هم می تواند مثلا فرصت خوبی برای او برای ماندن در ایران باشد و هم فرصتی برای تو که بگویی ازدواج کردم و بعد  هر وقت خواستی خیلی ساده هم از او طلاق بگیری.

اما بعد از مدتی به او عادت کردم و تصمیم گرفتم که از او بچه دار شوم که پسری به نام باراد را بدنیا آوردم هرچند که بعدها حتی نتوانستم او را به مدرسه بفرستم چون از یک مرد افغانی بود  و بعد از چند سال، یک روز شوهرم هم ناپدید شد و من تصمیم گرفتم که تنهایی زندگی ام را اداره کنم و سرکار بروم اما بعنوان یک زن بیوه، زنان مثل یک کالای دست دومی به حساب می آیند که همه می خواهند باهاش بخوابند از رفتگر محل، از مغازه دار سر کوچه ، از صاحبکار و ... و من تصمیم گرفتم که از ایران فرار کنم و خودم را به جای بهتری برای ادامه زندگی برسانم که در راه با هزار نوع مشکل دیگه با قاچاقچی ها و دیگر پناهجوها برخوردم تا توانستم خودم را به اینجا برسانم و اینجا با مارکوس آشنا شدم اما هنوز خیلی از واقعیت ها را، ناباکره بودنم را، ازدواج قبلی، بچه و... را به او نگفته ام چون می ترسم او هم جا بزند می ترسم او را هم از دست بدهم. 
در آخر کار ما که شش پنجره برای این کار تهیه کرده بودیم وارد فضای نمایش می شوند که روی هر کدام تصاویری هست که نمادی از موانع سر راه آزدای و برابری زنان است. پنچره ای نماد سرمایه داری، یکی نماد مذهب، یکی نماد ناسیونالیسم، یکی نماد سکسیسم  و تصاویری از فمینیسم هم بود یک پنجره ویژه هم داشتیم که در یک طرف آن بند و بست سران کشورهای اروپایی با رژیم اسلامی ایران و روسری سر کردنشان در ایران و یا پوشاندن و با حجاب کردن آثار هنری در ایتالیا با سفر روحانی به ایتالیا و بازدید از موزه و در طرف دیگر پنجره، مبارزه زنان علیه حجاب و تصاویری از برخورد پلیس یا سگ نگهبان سرمایه با زنانی که حجاب رعایت نمی کنند و در آخر پنجره اصلی وارد می شود که نمادی از اتحاد انسانها برای ایجاد دنیایی بهتر است که وقتی باز می شود نماد برابری و آزادی در مقابل چهره قرار می گیرد و اینجا ترانه با صدای گرم مهرداد شروع می شود.
خوشبختانه این کار با وجود نقص های زیادی که حتما داشته است با وجود سردی هوا و باد شدید، با استقبال خوبی مواجه شد که تا حالا برای اجرای دوباره و چندباره از جانب انجمن ها و مراکز مختلفی از ما دعوت شده است و قطعا یا باز هم اجرا خواهیم داشت و یا با همین گروه کارهای دیگه ای در آینده ارائه خواهیم داد.






ماهنامه رهایی زن سری سوم شماره پنجاه و چهارم